امروز جمعه در مسجد حضرت آیت الله مصطفوی رحمه الله یکی از مریدان حضرت آقا بنام آقای فرجدخت تعریف میکرد:چندی پیشا توی منزل یه اطاق دارم که شبها نماز و دعاهامو اونجا میخونم و تاپاسی از شب اونجا بیدارم و هروقت توفیق باشه نماز شبی میخونم.چند وقت پیش بعد از خواندن نماز شب خوابم برد. در عالم خواب حضرت آقا را دیدم  که حدود ۴۰ سال داشت و جوان بود و زیبا و با ایشان در بازار پشت سر هیئت عزاداری میکردیم. روبه من کرد و فرمودند : فلانی آیه الکرسی بخوان. منم عرض کردم چشم. باز آقا فرمودند : فلانی آیه الکرسی بخوان. منم عرض کردم چشم ...برای بار سوم فرمودند : فلانی آیه الکرسی بخوان . منم فکر کردم شاید آقا میفرماید که بلند بخونم ..منم شروع به خواندن کردم که از خواب پریدم....وقتی بیدار شدم سه بار آیه الکرسی خواندم و باز خوابید...صبحی که بیدار شدم رفتم وضو بگیرم دیدم لب در اطاقم زمینش یه جوری هست که کف فرش زمین که ختایی هست تکون میخوره . اعتنا نکرده ووضو گرفتم و بعد از نماز صبح بلند شدم برای خرید نان . دیدم فرش خیس شده....تا فرش را کنار زدم دیدم تمام زمین خیس خیس شده ...خیلی ترسیدم و پسرم را خبر کردم. اونم چون منزلش بنایی داشت رفت و استاد بنای خودشون را فرستاد منزل ما. اون تا اونجا را دید گفت فلانی از خونه برید بیرون که این اطاق میره پایین .....  همون روز اطاقم ریخت ...استاد بنا گفت برو خدارا شکر کن... زیر اطاق کاملا خالی شده بود...چندین نیسان فقط آجر خالی کردیم تا زیر خونه را بازسازی کنیم.....حالا فهمیدم که اون خواب چی بود.....و من با خواندن آیه الکرسی حفظ شدم از بلایی که قرار بود سرم بیاید...خدارحمت کنه آقا را که همیشه حرف دلامو میشنید و تا اونجایی که میشد کمکم میکرد....حالا هم در خواب کمکم کرد .....